جدول جو
جدول جو

معنی فریاد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فریاد کردن
بانگ زدن برای یاری خواستن و اجرای عدالت
تصویری از فریاد کردن
تصویر فریاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

راهنمایی کردن راموزی نیوری رهنمونی کردن به راه راست آوردن راه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریان کردن
تصویر بریان کردن
تف دادن کباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراد کردن
تصویر ایراد کردن
سخنرانی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بنیاد کردن
تصویر بنیاد کردن
تاسیس کردن، شالوده ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراد کردن
تصویر ایراد کردن
اعتراض کردن ایراد گرفتن: بر مطالب او ایراد کرد، بیان کردن: (نه هر عبارتی که در نعت او ایراد کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیاد کردن
تصویر بنیاد کردن
بنا کردن، شالوده ریختن، آغاز کردن، دست به کاری زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمان کردن
تصویر فرمان کردن
اجرای فرمان کردن اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریانیدن: ور بخواهی و را دو بوسه زنی او بخندد ترا کند گریان. (امیر ابوالمظفر محتاج چغانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان کردن
تصویر فرمان کردن
((~. کَ دَ))
اطاعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بریان کردن
تصویر بریان کردن
تف دادن، کباب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریاد کشیدن
تصویر فریاد کشیدن
Bellow, Squawking
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
Process
دیکشنری فارسی به انگلیسی
реветь , кричащий
دیکشنری فارسی به روسی
ревти , крикуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
प्रक्रिया करना
دیکشنری فارسی به هندی
चिल्लाना , चिल्लाने वाला
دیکشنری فارسی به هندی